امير
نام امیر
نام خانوادگی محمد حسینیان
پدرش بخاطر سرطان از کار افتاده اس و یک خواهر از خودش کوچکتز داره که کلاس سوم دبستانه،مامانش فوت شده و در حال حاظر اون مرد خونه و بزرگ خونه اس و به قول خودمون نون بیاره خونه ی کوچکی که از پدر بزرگش براشون مونده
شغلش نه معلمه،نه مغازه داره،نه تاجره و نه ...
نمی دونم باید بگم شغلش چیه چون واقعا شغل حساب نمیشه!
نه واکسی داره کفش واکس بزنه و نه شیشه شویی که پشت چراغ قرمزا شیشه ماشینی رو تمیز کنه
اون فقط یه گونی داره که شب ها قبل از اینکه ماموران شهرداری آشغال هارو از تو شهر جمع کنن توشون میگرده و بدرد بخور هاشو جمع می کنه
نمی دونم چطور تبدیلش می کنه به پول اخه یادم رفت اینو ازش بپرسم،نه که یادم رفت میدونید اخه بغض گلومو گرفته بود و نمی خواستم فکر کنه دلم براش سوخته واسه همین فقط ازش یه خداحافظی کردم و توی تاریکی شب از دید چشمانش قایم شدم
میدونید این امیره قصه ی ما فقط 11 سالش بود.
اره فقط 11 سال
نصف سن من، نصف سن تو
غذاش یه تیکه نونه از جنس همون نونی که من با کباب می خورم و تو با خورشت قیمه
لحافش یه ملحفه اس از جنس همون پارچه ای که من گلبافتشو رو خودم میندازم و تو ...
دلمون براش نسوزه نه ؟ اخه زیادم با ما فرقی نداره !!
دلمون واسه خودمون بسوزه که چشممون فقط خودمون رو میبینه و هیچوقت نخواستیم بدونیم اون همسایه بغلی که هیچوقت ندیدم مثل مامان من مامانش با سبد خرید بیاد خونه پس شب ها چی میخوره و چیکار می کنه
اره همون همسایه رو میگم که نمی دونم باباش کیه و کجاست چون فقط مامانش و خودش و خواهرش رو همیشه میبینم که از اون خونه میان بیرون
دلم باید واسه خودم بسوزه که شب ها با شکم پر می خوابم اما نمی دونم همسایم تکه نانی داشته بخوره یا امشبم با شکم خالی سرشو گذاشته رو زمین
دلم واسه خودم میسوزه که غذای امیر باید از پس مونده های زباله و دور ریختنی من باشه
خدایا به امیرت بگو حلال کنه مارو
چون خیلی گناه کاریم و امیر و امثال اون خیلی حق دارن گردن من و امثال من.
کمکی از دستم واسه اون ساخته نیست،پس همون بهتر که توی تاریکی شب راهمو ادامه بدم
http://www.faghreiran.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان:
نارنج خیلی بد بود
الان از این پسر خبر داری
میدونی کجاست
هنوز توی همون وضعیت
الان از این پسر خبر داری
میدونی کجاست
هنوز توی همون وضعیت
Cloud 

ساعت20:09---29 مهر 1392
نارنج خيلى نارحت كننده است خيلى